مقدمه
مفهوم تغییر يکی از ابعاد اصلی و مهم در مدیریت است. علاوه بر آن یکی از وظایف مشترک در تمامی حوزههای مشاوره مربوط به برنامهریزی و مدیریت تغییرات در سازمانها میباشد . همانگونه که میدانیم مدیریت تغییرات سازمانی به عنوان یکی از ابزارهای اساسی و عمومی برای برنامهریزی عنوان شده است. با این حال تغییرات سازمانی همواره با مشکلات و چالشهای متعددی روبرو است.
در پروژههای مدیریت تغییر، مشاوران و مشتریان اشتباهات مشابهی را تکرار میکنند. اغلب کسانی که در چنین پروژههایی مشارکت دارند، مهمترین و بزرگترین چالش را مقاومت افراد در برابر تغییر عنوان میکنند. به همین دلیل نگاهی علمی و موشکافانه به مفهوم تغییر( به عبارت دیگر شناخت ماهیت تغییر) به منظور مدیریت آن بسیار بااهمیت است. لذا طبیعی است که به منظور مدیریت موثر تغییرات از اجزاء و روابط پیچیده و تعامل آنها در فرآيند آگاهی داشت. در همین راستا، چگونگی تغییر شرایط را باید دانست و دیگران را برای مقابله و مدیریت آنها راهنمایی کرد.
این گزارش به درک روشهای مشاوره و روابط بین ذینفعان تغییر پرداخته و در تمام طول این فصل نقطهنظر و روشهای تعامل آنها مورد بررسی قرار میگیرد.
ماهیت تغییر
مفهوم تغییر در واقع اختلاف قابل مشاهده بین یک موقعیت، شخص، تیم کاری، سازمان و یا رابطه بین دو نقطه متوالی در طول زمان را نشان میدهد. به منظور درک موضوع به سوالات زیر باید توجه نمود.
- چگونه اختلاف بین دو نقطه رخ میدهد؟
- علل رخداد اختلاف چیست؟
- اختلاف برای ذینفعان( کارمندان، مدیران، سازمان، مشاوران) به چه معنی است؟
به منظور پاسخگویی به سوالات فوق ابتدا باید به سطوح و نواحی مختلف تغییر و همچنین روابط بین آنها نگاهی دقیقتر انداخت.
تغییرات محیطی
در خصوص مفهوم تغییر موضوع جدیدی وجود ندارد بلکه یک ويزگی همیشگی برای تغییر از ابتدا وجود داشته است: “بدون تغییر زندگی معنایی ندارد” و تلاش مستمر انسان برای زندگی بهتر همواره در گرو مدیریت تغییرات بوده است.
اگر این خصوصیت همیشگی تغییر در نظر نگیریم، شرایط جدیدی در دهه های اخیر بر جهان حاکم شده است به عبارت دیگر در سالهای اخیر سرعت، حجم، عمق و پیچیدگی تغییرات به شکل بیسابقهای در حوزههای فناوری و اجتماعی زیاد شده است.
سازمانهای امروز در محیطی فعالیت میکنند که به طور مداوم در حال تغییر است لذا توانایی سازگاری با تغییرات در محیط، تبدیل به یک نیاز اساسی برای شرایط موفقیت و بقا در کسب و کار شده است.
در واقع هدف از این گزارش تحلیل روند فعلی توسعه و یا پیشبینی تغییرات آینده در محیطهای کسب و کاری و تغییرات اجتماعی نیست. زیرا مطالعات بسیاری در این حوزه انجام شده است که همگی در دسترس هستند.
در یک کسب و کار خاص یا يک سازمان، پرسش عملی این است که باید به چه چیزهایی به عنوان محیط خارجی توجه نمود. پاسخ به این سوال، معمولاٌ سخت بوده و اغلب مدیران وقتی به یک موضوع توجه میکنند که سازمان در معرض آن تغییر قرار گرفته و تحت تاثیر مستقیم نیروهای آن است از تغییرات اقتصادی، اجتماعی و یا سیاسی نشات میگیرند.
در بسیاری موارد رقبا ممکن است از بخشها و کشورهایی سر بر آورند که در گذشته هرگز تصور نمیشده است که بتوانند رقبای قدرتمندی باشند. منابع مالی جدید و راههای جدید جهت استفاده از منابع برای توسعه و بازسازی کسب و کار نیازمند تغییرات عمیق در استراتژیهای مالی شرکت هستند.
فنآوری اطلاعات و ارتباطات راههای جدیدی را برای انجام کسب و کار و اجرای سازمانهای پیچیده بوجود آورده است که تصور انجام این فعالیتها با فناوریهای قدیمی تقریباٌ غیر ممکن است.
ملاحظات محیطی، افزایش تحرک مردم و تغییر ارزشهای اجتماعی محدودیتها و فرصتهای جدیدی را برای تصمیم گیرندگان شرکتها ایجاد کردهاند.
اینجاست که خدمات مشاوره مدیریت میتواند به عنوان یک ارزش به مشتریان ارائه گردد. آگاه کردن مشتریان از پیچیدگی و دینامیک تغییرات محیطی و شناسایی فرصتهای جدید ارائه شده توسط تغییرات و همچنین کمک به مشتریان به منظور واکنش سریع و موثر به این تغییرات است.
تغییرات سازمانی
سازمانها همواره مجبور به انطباق با محیطی هستند که در آن مشغول فعالیت هستند. همچنین سازمانها مجبور به عکسالعمل نشان دادن در برابر تغییرات، نیازمندیها، محدودیتها و فرصتهای بوجود آمده در این محیط هستند.
از سوی دیگر کسب و کارها و سازمانها خود به عنوان عامل ایجاد تغییرات در محیط خارجی محسوب شده و با فعالیتهای مستمر خود باعث ایجاد تغییر در محیط خارجی میشوند.
برای مثال، توسعه بازاریابی محصولات و خدمات جدید باعث ایجاد تغییرات در ذائقه و نیز روش استفاده مشتریان از محصولات و خدمات میشود که خود باعث ایجاد تغییرات جدیدتری در بازار میگردد. و البته در برخی موارد باعث میشود تا روندهای کلی یک صنعت دستخوش تغییرات عمیق گردد.
تغییر میتواند تمامی جنبههای یک سازمان را تحت تاثیر قرار دهد. برخی از این جنبهها عبارتند از :
- محصولات و یا خدمات،
- فنآوریها و سیستمها
- روابط فردی یا گروهی، فرهنگ سازمانی
- تکنیکها و سبکهای مدیریتی
- استراتژیهای پیگیری
- صلاحیتها، عملکردها
و یا هر ویژگی دیگر از یک کسب و کار. علاوه بر آن تغییر میتواند پایه و اساس سازمانها را نیز تحت تاثیر قرار دهد که در ادامه بخشی از حوزههای تغییر ذکر میشود:
- تغییر در ماهیت و سطح کسب و کار
- الزمات قانونی
- مالکیت
- منابع مالی
- عملیات بینالمللی و تاثیر
- تنوع و ادغام و همکاری با شرکای جدید
تغییرات افراد
بخش انسانی مربوط به تغییر جزء پایههای هر تغییری محسوب میگردد، زیرا رفتارهای کارکنان در سازمان –در تمامی سطوح اعم از مدیریتی و کارشناسی – است که در نهایت تعیین میکند چه تغییراتی در سازمان قابل انجام بوده و چه تغییراتی قابل انجام نیست و همچنین هر تغییری چه مزایای واقعی برای سازمان در پی دارد.
البته این موضوع برای سازمانهایی که خدمات و یا فعالیتهای بیشتر انسان محور هستند، مهمتر از سازمانهایی است که تغییرات در آنها ابزار محور است.
به منظور انجام تغییرات در گام نخست مردم باید ضرورت تغییر را درک کرده و همچنین مایل و قادر به انجام تغییرات باشند که معمولاٌ در نگاه اول تنها تغییرات ساختاری و فنی آسانتر از بقیه تغییرات بهنظر میرسند.
به تبع تغییرات سازمانی، کارکنان نیز باید تغییر کرده و دانشهای جدیدی را فرا بگیرند. به همین منظور باید اطلاعات جدید کسب نموده و وظایف جدیدی را بر عهده بگیرند. مهارتهای خود را افزایش داده و نگرش خود را نسبت به نحوه انجام کارها در شرکت تغییر دهند. علاوه بر آن، ابزارها و روشهایی را که قبلاٌ از آنها استفاده میکردند را نیز باید کنار بگذارند.
نکته مهم در مورد تغییرات سازمانی این است که تغییر مربوط به همه افراد یک سازمان بوده و فرآيند تغییر از مدیر ارشد سازمان آغاز شده و تا پایینترین لایه های سازمان گسترده میشود، زیرا کسی که میخواهد رفتارهای زیردستان و همکاران خود را تغییر دهد، خود نیز باید برای تغییرات آماده و پیشقدم باشد. علاوه بر آن، باید آمادگی تغییر رفتارها، روشها و نگرش خود را نیز داشته باشد، این یک قانون طلایی و نانوشته در موفقیت تغییرات سازمانی است.
در ادامه به سوالات کلیدی زیر پاسخ داده خواهد شد:
- مردم چگونه تغییر میکنند؟
- چه فرآیندهای داخلی برای تغییر دادن الگوهای رفتاری افراد وجود دارد؟
تلاشهای بسیاری به منظور توصیف فرآيند تغییرات بوسیله مدلهای علمی مختلف انجام پذیرفته است. اما هیچ یک از آنها به صورت کامل موفق نبودهاند، زیرا افراد مختلف به شیوههای مختلف تغییر کرده و هر شخص ویژگیهای خاصی دارد که بر تمایل و توانایی او برای انجام تغییرات تاثیر میگذارد.
یکی از عوامل موثر بر میزان آمادگی افراد برای تغییرات، فضای فرهنگی است که شخص در آن زندگی و رشد کرده است. این مطالب در بخشهای بعدی با دقت بیشتری توضیح داده خواهد شد.
یک مدل مفید به منظور مدلسازی تغییرات در افراد و سازمانها توسط کرت لوین توسعه داده شده است که یک مدل سه مرحلهایی ترتیبی به شکل زیر میباشد. این سه مرحله به شرح ذیل است:
فاز اول: در واقع بخش ناخوشایند تغییرات است که همواره مقدار مشخصی از اضطراب یا نارضایتی را برای ذینفعان بهدنبال دارد. مثلاٌ در صورتیکه باید یادگیری انجام شود باید اطلاعات جدیدی استخراج و یادگیری حاصل شود.
شرایطی که منجر میشود فرآيند Unfreezing بیش از حد معمول طول بکشد و با نارضایتی همراه باشد به علت آن است همواره مقدار بیش از حد نرمال فشار برای تغییر لازم است اعمال میگردد. برای مثال عدم وجود منابع اطلاعاتی، حذف مخاطبین معمولی و نیز روالهایی که افراد با آنها خو گرفتهاند و همچنین کاهش عزت نفس بین افراد.
در برخی موارد، شرایطی از قبل بر محیط حکم فرماست. در برخی موارد دیگر، نیاز به تغییر احساس نمیشود و باید علت خارج شدن از انجماد توضیح داده شود. به عنوان مثال، باید برای افراد روشن ساخت که چه اتفاقی خواهد افتاد اگر تغییر انجام نشود.
فاز دوم: Changing تغییر یا حرکت به سمت تغییر، مرحله مرکزی این مدل است که تمامی ذینفعان تغییر (مدیر و کارکنان) شروع به تمرین روابط جدیدی در حوزه روشها و رفتارها میکنند. این بخش خود به دو زیر فرآيند کوچکتر تقسیم میشود که عبارتند از:
شناسایی:
نقطهای است که افراد مورد آزمایش تغییرات پیشنهادی را پذیرفته و شروع به دنبال کردن آن میکنند ممکن است افراد به دنبال انگیزههای خارجی ارائه شده به آنها از سوی مشاور (دیگران) بروند.
انعطاف پذیری درونی:
جایی که افراد اهداف عمومی و اصولی تغییر را به اهداف و قواعد شخصی ترجمه میکنند. این فرآیند ممکن است بسیار دشوار بوده و معمولا نیاز به تلاش و صبر قابل توجهی از سوی فرد دارد. خلاقیت و تخیل از طرف مشاور در کمک به تبدیل انگیزههای خارجی (عمومی) به داخلی (خصوصی و شخصی) میتواند برای انجام صحیح تغییرات بسیار مهم باشد.
فاز سوم: انجماد مجدد زمانی رخ میدهد که فرد(سازمان) مورد بررسی از طریق انجام تجربه شروع به تغییر میکند. فرآيندهایی که در آن شرکت میکنند نیاز به یک محیط مفید و حمایتی دارند (به عنوان مثال تصدیق توسط مدیریت) و اغلب با ارزیابی اعتماد به نفس در نتیجه احساس موفقیت در نتیجه انجام یک کار همراه است.
در طی مراحل اولیه مرحله انجماد مجدد توصیه میشود که رفتار مورد نظر به طور مداوم و با استفاده از پاداش، تشويق و یا مکانيزمهای دیگر تقویت گردد. برای تشویق و تسریع روند یادگیری در مراحل بعدی تقویت متناوب رفتار جدید – به منظور جلوگیری از بین رفتن الگوی رفتاری تازه به دست آمده- کمک خواهد کرد. در نهایت یا رفتار و نگرش جدید تثبیت شده و یا رها خواهد شد.
معمولاٌ، تغییر در یک فرد (سازمان) در سطوح مختلفی رخ میدهد که عبارتند از :
- در سطح دانش (اطلاعات در مورد تغییر، درک منطق آن)،
- در سطح نگرش (قبول نیاز به تغییر و یک معیار خاص از تغییر منطقی است و عاطفی)
- در سطح رفتاری (اقدام به حمایت موثر از پیادهسازی تغییر)
شکل زیر چهار سطح مختلف از تغییر به شرح ذیل را نشان میدهد:
(1) در دانش
(2) در نگرش
(3) در رفتار فردی
(4) در رفتار سازمانی و یا گروهی
واضح است که در مقوله تغییر، رابطه مستقیمی بین میزان سخت (دشوار) بودن تغییرات و نیز مدت زمان لازم برای انجام تغییرات وجود دارد. به عبارت دیگر هر چقدر تغییرات عمیقتر باشد زمان مورد نیاز و نیز سختی بیشتری باید متحمل شد. البته نمودار زیر به این معنی نیست که تغییر را همیشه از پایینترین سطح شروع شده و به سطوح بالاتر ادامه داد. به عبارت دیگر شکل زیر فقط نمایشدهنده رابطه منطقی بین سه پارامتر(سطح تغییر، مشکلات تغییر، زمان مورد نیاز برای تغییر) را نشان میدهد و نه نحوه پیادهسازی تغییرات را !
کدام تغییر ابتدا رخ میدهد؟
رابطه بین انواع مختلف تغییرات نشان داده شده در جدول قبل کاملاٌ منطقی میباشد، برخی از دانشمندان حوزه رفتار معتقدند بهترین نتایج از تغییرات وقتی بدست می آید که روند نشان داده شده در جدول فوق تعقیب گردد.
البته برخی نیز به رابطه نشان داده شده در شکل بالا اعتقادی ندارند. Fonviella اشاره میکند که “تلاش برای تغییر رفتار با تغییر ارزشها و نگرشهای افراد ضرورتاٌ در یک راستا نمیباشند. زیرا در حالی که نگرشها بر رفتار تاثیر میگذارند به همان نسبت رفتارها بر روی نگرش تأثیرگذار هستند.
پس از مطالعه چندین برنامه تغییرات سازمانی، Beer، Eisenstat و Spector متوجه شدند که ” اکثر برنامههای تغییری درست عمل نمیکنند زیرا توسط نظریههایی طراحی و هدایت شدهاند که اساسا ناقص هستند.
تئوری که میگوید تغییر در نگرش، منجر به تغییر در رفتار فردی میشود و تغییر در رفتار افراد، – اگر توسط بسیاری از مردم تکرار شود- منجر به تغییر سازمانی میشود. حالا فرآيند ذکر شده را برعکس کنید. یک فرد در یک فضای سازمانی جدید با مسوولیتهای جدید، رفتارهای سازمانی جدید و …. قرار دهید.
تغییر در افراد سازمان نیز به طور مستقیم از تغییرات در محیط خارجی تاثیر میپذیرد، در واقع محیط خارجی چیزی نیست که «از پشت دروازه کارخانه شروع شود»، بلکه معمولاٌ شامل فضای درون سازمان نیز میباشد. مردم معمولاٌ یک فضای ذهنی را با خود به همراه داشته اما حتی زمانی که از سازمان خارج میشوند آن فرهنگ و فضای ذهنی باقیمانده تا مدتها ماندگار است.
بنابراین، تغییرات رخ داده در محیط یک سازمان ممکن است تغییرات افرادی که درون سازمان کار میکنند را سادهتر و یا سختتر نماید.
یک مشکل همیشگی این است که افرادی که به طور همزمان در معرض تغییر و استرس زيادی، در محل کار و در زندگی اجتماعی و خانوادگی قرار دارند. قادر به مقابله نیستند و بنابراین در مقابل تغییرات شکست میخورند.
از سوی دیگر، بسیاری از تغییرات محیطی، از قبیل افزایش نفوذ فناوری اطلاعات و ارتباطات در تمامی زمینههای زندگی انسانی، تغییرات زیادی را که باید در سازمانهای خاص ایجاد کند، بسیار تسهیل میکنند.
مقاومت در برابر تغییر
میدانیم که مردم به طور قابلتوجهی انعطافپذیر بوده و میتوانند خود را با تغییرات سازگار کنند و به طور کلی تغییرات را به عنوان یک واقعیت طبیعی زندگی میپذیرند.
پس چرا، تغییر دادن افراد معمولاٌ مشکلترین بخش از تغییرات سازمانی است؟
به عبارت دیگر چرا “تغییرات سازمانی” معمولاٌ يک عبارت ترسناک تلقی میگردد؟
غالب افراد از تغییراتی که موجب بدتر شدن (تغییر یافتن) شرایط شغلی و کاری آنها شود مقاومت میکنند – البته موضوعی قابل فهم است- برخی از این تغییرات عبارتند از :
- در محتوا و شرح وظایف شغلی
- در شرایط کار
- حجم کاری
- درآمد
- روابط
- قدرت و اختیارات
- شیوهها و نگرش در عملکرد
اما نکته حائز اهمیت آنجاست که حتی وقتی تغییراتی که هیچ اثری بر موارد فوق نیز ندارد و یا حتی در برخی موارد به نفع افراد است نیز مقاومت در برابر تغییرات وجود داشته و انجام تغییرات را با چالش مواجه میکند.
درحالی که دلایل روانشناختی زیادی برای این موضوع وجود دارد، اما بنظر میرسد که دلایل ذکر شده در ادامه شایعترین دلایل مقاومت افراد در برابر تغییرات به شرح ذیل است:
- عدم اعتقاد به مفید بودن تغییر
- دوست نداشتن تغییرات تحمیلی
- ناراحتی از شگفتزده شدن
- ترس از ناشناختهها
- عدم تمایل در مواجهه با مسائل ناخوشایند
- ترس از عدم کفایت و شکست
- رفتارها، روابط و عادتهای آشفته
- عدم احترام و اعتماد به فردی که بانی تغییرات است.
برخی از این علل ذکر شده ناشی از طبیعت انسان بوده اما با این حال اغلب این عوامل توسط تجربه در زندگی آنها تقویت شده و در عمل نشان میدهد که انعطافپذیری در برابر تغییرات اکتسابی است و نه ذاتی. مانند موارد ذیل :
- داشتن تجربیات و نیز عواقب ناگوار در فرآيند تغییرات قبلی
- افرادی که تغییرات غیر ضروری و خسته کنندهای را تجربه کردهاند.
- مانند سازماندهیهای مکرر اما بیفایده و یا تغییرات حیرتانگیز در استراتژیهای بازاریابی در سازمان
- تغییرات باعث شده است تا سود آنها تحتتاثیر قرار گیرد.
- تمایل دارند در مورد هرگونه تغییر مشکوک باشند.
اما ریشه اصلی مشکلات در مقاومت ذاتی با تغییرات است. که البته در بسیاری موارد این مقاومت با دروغ همراه است. برای مثال، در انتخاب اشتباه فنآوری جدید، در عدم توضیح اینکه چرا تغییر لازم است یا در هماهنگی ضعیف. در چنین مواردی، مقاومت در برابر تغییر تنها یک دلیل است و مشکل واقعی مربوط به مدیریت تغییر است.
تفاوتهای زیادی در گرایش و شخصیت افراد نسبت به تغییر وجود دارد. علاوه بر آن افراد دارای توانمندیهای مختلفی نسبت به تغییرات هستند. در بخش بعدی خواهیم دید که چگونه برخی از افراد متحدان همیشگی و طبیعی مدیران و مشاوران در آمادهسازی و معرفی تغییرات در سازمانها هستند. اما مطالعات نشان میدهد که در کمال تأسف و شگفتی کسانی که بیشترین نیاز به تغییر را دارند اغلب بیشتر از دیگران در برابر آن مقاومت میکنند. لذا این افراد نیاز به توجه خاص و پشتیبانی دیگر گروهها، سازمانها، و یا حتی کل جامعه خواهند داشت.
تغییر هدف نهایی نیست.
تغییرات سازمانی هدف نیستد بلکه ابزارهایی هستند برای تنظیم شرایط جدید و حفظ و افزایش قدرت رقابت و صد البته بالا بردن عملکرد و اثربخشی فردی و سازمانی. لذا ایحاد تغییرات همواره باید یک مبنا و هدف کلان را پیگیری نموده و در جهت ایجاد ارزش باشد.
اگر یک سازمان بتواند اهداف خود را بدون ایجاد مزاحمت در محصولات، خدمات، شیوهها و ارتباطات تثبیت شده خود محقق نماید، ممکن است در کوتاه مدت نیازی به تغییرات عمده نداشته باشد. اما برخی تغییرات خاص ممکن است بسیار پرهزینه باشد (به عنوان مثال اگر یک محصول موفق به صورت مرحله به مرحله حذف شود و یا یک محصول جدید در زمان اشتباه جایگزین شود)
برخی از مدیران از یک بیماری “تغییر وضعیت سازمانی” رنج میبرند. آنها احساس میکنند – اگر همواره و به صورت دورهای سازمان یا واحد خود را سازماندهی مجدد نکنند- به عنوان مدیرانی پویا شناخته نمیشوند.
لذا گاهی اوقات باید مشاوران، شجاعت کافی داشته و به مشتری بگویند بهترین راه حل این است که چیزی تغییر نکند. خصوصاٌ زمانیکه برای يک مشتری کار میکنند که مشتاقانه به دنبال تغییرات چشمگیر در سازمان است.
در دنیایی که تغییرات تکنولوژيکی، اجتماعی و دیگر تغییرات با سرعت و شدت بسیار زیادی رخ میدهد مردم و سازمانها همانقدر که به تغییر نیاز دارند به ثبات و آرامش نیز نیاز دارند. لذا حفظ تعادل مناسب بین تغییر و ثبات و کمک به مشتری برای حفظ اين تعادل در سراسر سازمان، یکی از وظایف حیاتی مشاور به شمار میرود.
سازمان ها چگونه تغییر می کنند؟
تغییر غیر برنامه ریزی شده یا برنامه ریزی شده
بدیهی است که در هر سازمانی به قدر لازم تغییرات طبیعی رخ میدهد. یک نمونه معمول از تغییرات، پیر شدن افراد و مستهلک شدن تجهیزات است، که هر کدام مشکلاتی را برای سازمان ایجاد میکنند: برای مثال تجهیزات نیاز به تعمیر و جایگزینی دارند و استعفا و بازنشستگی کارکنان، استخدام مدیران و کارمندانی جدید را طلب میکند.
البته تغییرات فوق جنبههای مثبت (صلاحیتهای فنی و مدیریتی سالهای به دست آمده از تجربه) نیز دارند.
در حالی که اکثر این تغییرات را نمیتوان تحت کنترل کامل نگه داشت، اما ممکن است اقدامات پیشگیرانهای برای جلوگیری و یا کاهش عواقب منفی تغییرات تکاملی انجام شود.
معمولاٌ حجم زیاد از تغییرات غیر برنامهریزی شده طبیعی بنظر نمیرسد. اما میتواند یک عکسالعمل سریع نسبت به حال و وضع جدید یک شرکت باشد. یک شرکت تولیدی ممکن است به منظور رقابت مجبور شود قیمتها را سریعاٌ کاهش داده و یا رخداد یک اعتصاب توسط پرسنل ممکن است مجبور به افزایش دستمزد شود .چنین تغییراتی را معمولاٌ واکنشی و یا تطبیقی مینامند.
معمولاٌ اینگونه سازمانها دارای ویژگیهای زیر میباشند:
- تغییر را برنامهریزی نکرده است
- در اغلب موارد اوضاع را پیشبینی نکرده است.
- برای جلوگیری از بحران یا به علت عدم مدیریت یک تغییر فرصتهای جدید غیرمنتظره نو ظهور را از دست میدهد.
ذکر این نکته ضروری است که اگر سازمانی مشخصات بالا را داشته باشد میتوان نتایج را اخذ نمود:
- اگر حجم تغییرات اجتنابناپذیر و غیرقابلپیش بینی در یک سازمان بیش از تغییرات برنامهریزی شده باشد، میتوان نتیجه گرفت که در سازمان ضعف مدیریتی وجود دارد.
- البته این نشاندهنده بیمیلی یا ناتوانی در نگاه کردن به آینده و آمادهسازی سازمان برای واکنش به فرصتها و محدودیتهای آینده نیز میباشد.
برنامهریزی میتواند نیاز به تغییرات غیر برنامهریزی شده را به طول کامل برطرف نموده و به سازمان کمک کند تا خود را برای تغییرات پیشبینی شده آماده نماید و تعداد مواردی که تغییرات سریع و پرهزینه را در فضای نگرانکننده ایجاد میکند به حداقل برساند.
علاوه بر این – برنامهریزی برای تغییرات- سازمان را قادر میسازد که :
- فعالیتهای خود را پیش برده و آینده را پیشبینی نماید. به عنوان مثال: برای ایجاد محیط و مشخصات خود و ایجاد رقابت با ایجاد محصولات و خدمات جدید.
- به بازسازی فرآیندهای کلیدی سازمان قبل از رقابت و فشار برای تغییر در محیط نظارتی بپردازد.
در برنامه ریزی تغییرات چه چیزی مورد توجه قرار میگیرد؟
برخی از سوالات معمول در برنامهریزی برای تغییر و انتخاب استراتژیهای تغییر سازمانی وجود دارد که به شرح ذیل میباشند:
- چه تغییراتی در محیط رخ میدهد؟
- پیامدهای آنها برای سازمان چیست؟
- برای پیشبرد اهداف توسعه شامل عملکرد و افزایش سهم بازار و …. چه تغییراتی باید انجام دهیم ؟
- چه تغییرات نامطلوبی در سازمان رخ میدهد اگر ما اقدامات بهموقع برای جلوگیری از آنها انجام ندهیم؟
- قادر به مدیریت چه نوع و چه مقدار از تغییر میباشیم؟
- کارمندان ما چه نوع و به چه مقدار تغییر میکنند و به چه مقدار قادر به هضم و پشتیبانی از تغییرات هستند؟
- چگونه باید به کارمندان کمک کنیم تا با تغییر روبرو شوند؟
- آیا باید تغییرات را به صورت مرحلهایی انجام دهیم؟
- روابط بین تغییرات مختلفی که ما قصد داریم ایجاد کنیم، چه خواهد بود؟ و چگونه آنها هماهنگ میشوند؟
- روند تغییر از کجا باید شروع شود؟
- روند تغییر چگونه باید آغاز شود؟
- چگونه باید تغییرات را مدیریت کنیم؟ آیا به یک مشاور نیاز داریم؟ نقش مشاور چیست؟
- افق زمانی و برنامه زمانبندی برای اعمال تغییرات چیست؟
آخرین سوال در بخش فوق بسیار مهم است. هر سازمان و فردی تنها میتوانند مقدار محدودی از تغییرات را در طی یک دوره زمانی خاص جذب کرده و این ظرفیت جذب در کشورهای مختلف، سازمانها و فرهنگهای مختلف متفاوت است.
در تفسیر متفاوت، به تعویق انداختن تغییرات فوری میتواند منجر به بحران و ناامیدی و از دست رفتن موقعیتها و فرصتها شود، لذا برنامه ریزی و اجرای تغییر، یکی از مهارتهای اصلی مورد نیاز برای هر فرد و سازمانی محسوب میشود.
تغییرات تحمیلی یا مشارکتی؟
بر اساس تجربیات کاری، هرگاه برای یک تغییر بزرگ در سازمان تصمیمی اخذ شده و توسط مدیریت تحمیل میشود، معمولاٌ نتایج چندان خوشایندی در پی ندارد. خصوصاٌ اگر افراد درگیر در پروسه تغییر معتقد باشند که این تغییرات با مشورت آنها صورت نپذیرفته و یا اینکه به موقع به آنها اطلاع داده نشده است.
اگر تغییر از یک قدرت و مقام بالادستی شروع شده و به دیگران دیکته شود به صورت ذاتی موقتی و فرار خواهد بود. و با حذف منبع قدرت(فشار) و یا نبود سیستمهای مجازات، فرآيند تغییر نیز از رمق خواهد افتاد. با این اوصاف نمیتوان به صورت قطع گفت که تغییرات تحمیلی همواره بد و بدون نتیجه هستند. زیرا موارد اضطراری بسیاری وجود دارد که تاخیر در انجام آنها جایز نبوده و عدم تغییر باعث زیانهای جبران ناپذیری میگردد.
اقدامات قانونی و اداری وجود دارد که بر بسیاری از مردم در خصوص انجام تغییر تاثیر میگذارد اما اینها اهمیت کمتری دارند.
در هر صورت بنظر میرسد تغییرات تحمیلی در خصوص افرادی که به نوعی وابستگی مالی/ اداری به منبع تغییر دارند بهتر جواب میدهد. به طور کلی، نگرش نسبت به تغییرات اعمال شده به شدت تحتتأثیر فرهنگ، آموزش، دسترسی به اطلاعات و وجود گزینهها قرار دارد.
یک مدیر باید دو بار قبل از تصمیم به تحمیل تغییر درباره آن فکر کند. اجرای تغییرات با مکانیزم تحمیل فقط زمانی باید در دستور کار قرار گیرد که مطمئن باشیم راهحل دیگری وجود ندارد. به عنوان مثال، باید اطمینان حاصل شود که جز با ایجاد تغییرات تحمیلی امکان کسب حمایت همکاران وجود ندارد. با این حال یک مدیر باید، فارغ از شرایط- در خصوص لزوم ایجاد تغییرات تحمیلی به همکاران خود توضیحات کافی ارائه نماید.
افراد در سازمانها و فرهنگهای مختلف احساسات مشابهی در خصوص تغییراتی که باید انجام شود ندارند. با این حال روند ایجاد تغییرات مشارکتی در سطح جهان رو به افزایش است.
کارکنان میخواهند بدانند که چه تغییراتی در حال رخ دادن است و چه تاثیر بر آنها دارد. مدیران و راهبران به طور فزایندهای از این تقاضای بنیادی آگاه هستند و با اتخاذ یک رویکرد مشارکتی برای تغییر، واکنش نشان میدهند.
فرایند تغییر مشارکتی ممکن است کندتر و زمانگیرتر نسبت به تغییرات تحمیلی باشد. این فرآيند طولانی مدت است. اما به کاهش مقاومت کمک کرده و باعث ایجاد تعهد به تغییرات در بین ذینفعان میشود.
تغییر مشارکتی به مدیریت کمک میکند تا بر تجربهی مردم تمرکز کند. سطوح و اشکال مختلفی در مدل مشارکتی تغییر وجود دارد. که به ماهیت و پیچیدگی تغییر ، میزان بلوغ سازمانی، انسجام و انگیزه گروه و همچنین روابط بین مدیریت و کارکنان وابسته است. در سطح اول، مدیر یا مشاور به کارمندان مربوطه در مورد نیاز به تغییر اطلاع میدهد و اقدامات خاصی را که در حال آمادهسازی است توضیح میدهد.
در سطح دوم، مشاوره و بحث در مورد روند و جریان تغییر در شناسایی نیاز به تغییر، پیشنهاد تغییرات خاصی را میدهد و بررسی اینکه آیا مردم به واکنش منفی نسبت به اقدامات پیشنهادی واکنش نشان میدهند.
این پیشنهادات و انتقادات مورد نیاز بوده و مدیریت میتواند برنامه خود را برای تغییر بر مبنای آنها بازبینی نماید.
در سطح سوم، مدیر باید به دنبال مداخله فعالانه کارکنان در فرآيند برنامهریزی و اجرای تغییر باشد و با دعوت از آنها مشخص نماید که چه تغییراتی وجود دارد و چگونه باید به انجام برسند.
در بسیاری از شرایط انجام تغییرات نیازمند مذاکره میباشد زیرا معمولاٌ چندین گروه از افراد نیازمند به بحث در خصوص مزایا و هزینههای تغییرات میباشند. لذا معمولا از طریق کارگاهها، نیروهای کار، کمیتههای ویژه، پروژهها، جلسات کارکنان و سایر روشهای بررسی شده انجام میگردد. تغییراتی وجود دارد که نیاز به مذاکره بین مدیریت و نماینده کارکنان وجود دارد. نماینده کارکنان ممکن است اتحادیه کارگری و یا نمایندگان دیگر باشد.
ممکن است، مسائل مربوط به مذاکره توسط قانون تعیین شود و یا از طریق مذاکرات جمعی،و یا با هر توافقنامه دیگری، به صورت رسمی یا غیررسمی انجام پذیرد. مدیران و مشاوران باید در خصوص مطلوب بودن گفتگو با نمایندگان کارکنان تذکر دهند. نه تنها در مواردی که به صراحت توسط قوانین یا موافقتنامه های رسمی تعیین شده است بلکه باید در تهیه هر تغییری که ممکن است منافع مردم در سازمان را تحت تأثیر قرار دهد و همچنین تغییراتی که حمایت کارمندان ممکن است مفید واقع شود.
گفتگوی مکرر و صادقانه با کارکنان و نمایندگان آنها بهترین روش برای جلوگیری از مقاومت سازمان یافته در برابر تغییرات است. برخی از این مقاومتهای سازمان یافته عبارتند از طریق اعتصاب و اشکال مشابه اعتراض نسبت به تصمیمات گرفته شده . واضح است که مقاومت در برابر تغییر تنها دلیل اعتصابات نیست. اما یکی از دلایل مکرر اعتصابات – که میتواند به شکست تصمیمات مدیریت بینجامد- انجام تغییرات بدون مشورت و اطلاعرسانی به کارمندان است.
توضیح دهید که چرا نمیتوان از انجام تغییرات اجتناب کرد و به دنبال راهحلهای جایگزین و پیادهسازی تغییرات به شیوه هایی باشید که موجب کم کردن مشکلات برای افراد مرتبط میشود.
در نهایت، در رویکرد مشارکتی برای انجام تغییرات، دیدگاهها اغلب محدود به مشارکت کارکنان به صورت مستقیم و یا از طریق نمایندگان آنهاست. لذا محدود سازی ذینفعان ممکن است بخشهای مهمی از مساله را دچار مشکل نماید. لذا باید به این موضوع فکر کرد که چگونه میتوان دایره ذینفعان را گسترش داد.
به عبارت دیگر سازمانها دارای ذینفعان مختلفی میباشند. مشتریان ذینفعان بسیار مهمی هستند که یادگیری از آنها در تهیه برنامه تغییرات بسیار مفید است. دیگر ذینفعان شامل : افراد و مقامات دولتی ، تامینکنندگان تجهیزات، سیستمها و موادخام، بانکها و سایر ارائهدهندگان خدمات مالی. لذا این ذینفعان میتوانند توصیههای مفیدی را ارائه دهند.
ده سبک مدیریت تغییر، از تغییرات تحمیلی تا تغییرات بر مبنای مشارکت کامل
توضیحات |
نام سبک |
هیچ مشارکت یا همکاری وجود ندارد. مردم تعجب میکنند اگر رییس با آنها برای حل یک مساله مشورت کند در این مدل کارمندان فقط کار میکنند، فقطمدیران فکر میکنند و تصمیم می گیرند |
هیچ |
|
استبداد متقاعد کننده |
مدیران مسئول پرسشهای بسیاری از افراد داشته و به دنبال کسب بهترین ایده ها هستند، اما ایجاد معیارها، ارزیابی ها و جزئیات صرفا برعهده مدیران میباشد. |
مشاوره |
|
کنترل انفعالی |
|
عقد قرارداد |
|
کنترل پیش بینی شده |
|
تصمیم گیری مشترک |
|
همکاری حمایتی |
|
گروه های کاری دائمی |
|
تعیین خود مختاری |
مدیریت روند تغییرات
هر تغییر نیاز به رهبر دارد و از آنجا که مدیران، مسوول پیشبرد اهداف سازمان هستند، تغییرات نیز باید توسط آنها رهبری شود. رهبری شدن تغییر توسط مدیران ضروری است، حتی اگر مشاور نقش مهمی در روند تغییر داشته باشد. در تغییراتی که به صورت کاملاٌ مشارکتی نیز صورت میگیرد باید نقش رهبری را جدی تلقی نمود.
ذکر این نکته ضروری است که اگر مدیران ارشد علاقه چندانی به اجرای پروژه تغییر نداشته و مسوولیت رهبری بر عهده ردههای پایینتر سازمانی قرار بگیرد، میتوان نتیجه گرفت که تغییر پروژه مورد نظر برای مدیریت ارشد اولویت چندانی ندارد.
البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که مديريت بايد به صورت همزمان با بازسازي، سازماندهي مجدد، راهاندازي محصولات جديد، ادغام با شركتهاي ديگر و اقدامات روزمره مواجه باشد.
اما مدیریت سازمان حتماٌ باید اقدامات خاصی در جهت مدیریت تغییر خاص انجام داده و در خصوص آنها تصمیمگیری نماید. به عنوان مثال باید حتماٌ حمایت کامل خود را به صورت رسمی از تغییرات اعلام کند. علاوه بر آن در خصوص تصمیمگیریهای سریع برای تغییرات مهم باید همواره در دسترس باشد.
نقش نوآوران و عوامل تغییر
تلاش برای تغییر نیاز به يک شروع موفقیتآمیز دارد. تصمیمگیری درست در خصوص اینکه چه تغییری باید رخ بدهد و نیز تعیین مسئولیتها برای ایجاد تغییرات اصلاٌ کافی نیست. لذا باید افرادی وجود داشته باشند که اندیشههای انتقادی و نوآورانهای داشته و از انجام تغییرات استقبال نمایند. آنها همچنین باید بتوانند آینده را تصور کرده و باور داشته باشند که تغییر ممکن است و به این ترتیب دیگران را نیز تحتتاثیر قرار دهند.
فقط با صحبت کردن تغییری رخ نخواهد داد، بلکه این افراد باید نشان دهند که چه چیزی میتوان بهدست آورد. این نوآوران، موتورهای نخستین، قهرمانان و یا کارآفرینان تغییر نامیده میشوند.
این افراد همان قدر که ممکن است در پستهای مدیریتی یافت شوند در بین مهندسان طراحی، متخصصین بازاریابی، هماهنگکنندگان پروژه، کارکنان با تجربه، سرپرستان نیز یافت میشوند.
سازمانهایی که تمایل به تغییر دارند باید نوآوری، آزمایش و کارآفرینی را تشویق کنند. در مدیریت این بدان معنی است که نه تنها باید رنج خروج از روال و سنتهای قدیمی را باید پذیرا شد که خود مستلزم پذیرش ریسک است، اما باید حتما از نوآوران استفاده نمود و به آنها آزادی عمل داد تا کارهای خود را پیگیری نموده و در عمل نشان دهند که سازمان چه چیزهایی را می تواند بهدست آورد. افراد و تیمهای نوآور و کارآفرین اغلب نقش مهمی در موفقیت تغییرات سازمانی بازی میکنند.
آنها عوامل اصلی تغییرات در سازمان به شمار رفته و اغلب در واحدهای تحت مدیریت خود دست به تغییر میزنند. برخی از آنها مدیران واحدهای جدیدی خواهند شد که مسئول خطوط تولید یا خدمات جدید، هماهنگکننده پروژههای تغییر، یا مربیان و مشاوران داخلی هستند که به افراد و گروههای دیگر کمک میکند تا تغییرات لازم را انجام پذیرد.
دو گروه اصلی از عوامل(نوآوران) تغییر در سازمانها وجود دارد:
- عمدتا افرادی علاقهمند به تغییرات هستند که دانش تخصصی و فنی بالایی دارند و ممکن است ایدههای فنی عالی دارند اما امکان تبدیل ایدههای تجاری به فرصتهای پولساز مناسب را ندارند.
- کسانی که عمدتا جزء کارآفرینان و رهبران هستند و توان ایجاد و پیادهسازی تغییراتی را دارند که به مشارکت فعال بسیاری از افراد در بخشها و گروههای مختلف نیاز دارند.
یک استراتژی برای تغییر سازمانی به طور کامل بر قابلیتهای داخلی( اعضای مدیریتی و متخصصان درون سازمانی) تکیه میکند. که میتوانند نقش عاملان تغییر را بازی کنند.
یک جایگزین برای استراتژی فوق این است که یک عامل تغییر را از خارج سازمان به عنوان یک مشاور انتخاب نماید. البته لازم به ذکر است که این یک تصمیم مهم مدیریتی بوده که بر رویکرد کلی فرآيند تغییر تاثیر میگذارد. مشاور نه تنها به صلاحیت فنی و توسعه دیدگاههای برونسازمانی جایگزین کمک میکند، بلکه با حضور/ عدم حضور و نیز اقداماتی که انجام میدهد / و یا اقداماتی که انجام نمیدهد میتواند بر روی فرايند تغییر اثرگذار باشد.
مشاور ممکن است بر رفتار سازمانی که او را دعوت کرده است تاثیر مثبت بگذارد. در ادامه به برخی عوامل اصلی در انتخاب مشاور پرداخته شده است:
- رزومه و سوابق مشاور (دانش، تجربه و شخصیت: تیم مشاور باید افرادی داشته باشد که به تغییرات کمک میکنند و برای همه قابل قبول و مورد احترام باشند)
روشی که مشاور برای انجام تغییرات انتخاب میکند بسیار اهمیت دارد. (همانطور که در فصل 3، روشهای مختلفی وجود دارد؛ اما سوال این است که کدام حالت احتمال دارد که اثرات مورد انتظار را در یک سیستم با ويژگیهای خاص انسانی تولید کند.
فرهنگ سازمانی پشتیبان تغییرات
راه آسان آن است که با تغییرات محیطی همگام شد تا بتوان تغییرات موثری را انجام داد. شرکتهای مبتنی بر فناوری اطلاعات و الکترونیک شاهد تغییرات بسیار سریع و گستردهایی هستند و مردم نیز نیاز به این تغییرات سریع را کاملاٌ درک میکنند. البته در برخی حوزههای دیگر صنعت تغییرات به این سادگی مورد پذیرش قرار نمیگیرند.
هر شرکتی باید میزان تغییرات مورد پذیرش خود در صنعت مرتبط را بداند و به عنوان یک ارزش مشترک بین مدیران و کارکنان به اشتراک بگذارد. این موضوع کمک میکند تا تعادل و ثبات را حفظ نموده و تغییرات غیرمتعارف و حیرتانگیز را به حداقل رسانده و از تغییرات مبتنی بر سلیقه شخصی اجتناب کند.
مردم باید بدانند که مدیریت چه مصائبی داشته و تلاش برای بهبود عملکرد يک فردی يا گروهی از افراد چطور باید باشد. به منظور اجتناب از هدر رفت منابع و کمک به سازمان، هر ایده جالبی باید بررسی شود، حتی اگر در لیست ما به عنوان یک اولویت تعریف نشده باشد.
به منظور ارج نهادن به تغییرات و مطابقت یافتن سازمان با آنها – در حالیکه سرعت تغییرات زیاد است- مردم باید درک کنند که نگرش مثبتی نسبت به تغییرات داشته باشند و همواره به دنبال تغییراتی باشند که منافعی برای سازمان بهدنبال داشته باشد. نوآوری و خلاقیت را میتوان با دادن پاداش به کارکنان تقویت نمود، برخی از این پاداشها عبارتند از :
معرفی فرد به کل سازمان، تبلیغ کارهای مثبت وی، تعریف شرح وظایف شغلی جذاب، ارائه فرصتهای آموزشی و ایجاد برنامههای توسعه و غیره. با این تشویقها و نمایش افرادی که پذیرای تغییر هستند دیگر کارکنان قادر به مشاهده آن هستند که محافظهکار نیستند و مقاومت در برابر نوآوری و تغییر ندارند.
ارزشها، نگرشها و هنجارها مجموعهای هستند که فرهنگ سازمانی را تشکیل میدهند، که در طی چندین سال شکل میگیرد و تغییر آن آسان نیست. بنابراین اگر به این نتیجه برسیم که فرهنگ سازمانی در برابر تغییرات مقاومت دارد و یا به تغییرات کمک میکند باید مدیران سازمان از آن آگاهی داشته و در جهت استفاده از آن تمرکز نمایند.
اخذ حمایت برای ایجاد تغییرات
روشهای متعددی برای جلب حمایت افراد و گروهها برای اجرای تغییرات وجود دارد اما، دو روش اثبات شده موردعلاقه مشاوران وجود دارد.
موثرترین راه تحریک افراد و سازمان و توجه دادن آنها به فوری و اضطراری بودن تغییر است. در موارد خاص القای یک حالت اضطراری شدید بدون شک موثر واقع میشود.
به عنوان مثال: گزارش در خصوص وجود بمب در یک ساختمان میتواند تغییرات بسیار سریعی را در پی داشته باشد. با این حال، استفاده مداوم از رویکرد اضطراری بودن موضوع اصلاٌ توصیه نمیشود. زیرا پس از مدتی در صورتیکه واقعاٌ عدم اضطراری بودن ثابت شود اثر نامطلوبی بر اعتماد ذینفعان خواهد گذاشت.
با وجود این استفاده از روشهای ملایمتر اما همچنان بر مبنای اضطراری بودن، میتواند موثر باشد که میتوان از آنها برای مدت زمان طولانی نیز استفاده کرد.
یک ترکیب بسیار موفق این است که از اضطراری بودن برای جلبتوجه به تغییر استفاده شده و سپس و با ارائه یک راهحل تغییر مورد نظر به انجام برسد.
روش دوم فرایند اطلاعات دو مرحلهای است. اساس ایده این است که تغییر به عنوان يک نتیجه از اثر چندگانه در جریان اطلاعات معرفی و پذیرفته میشود.
یافتههای تحقیق پیشنهاد میکند که به احتمال زیاد افرادی تغییر را تجربه میکنند و تحت تاثیر رویکردهای جدید قرار میگیرند که دارای ویژگیهای خاصی باشند.
اینگونه افراد را” ایزوله” می نامند، که تمایل زیادی به این دارند که از لحاظ فنی متناسب باشند. لذا سعی میکنند همواره در حوزههای مختلف مطالعه داشته باشند و خود را برای شرکت در جلسات آماده کنند. همچنین علاقه دارند برای بررسی طرحهای جدید سفر کنند. آنها معمولاٌ به طور مستقیم دیگر همکاران خود را تحت تاثیر قرار نمیدهند.
اخذ حمایت برای تغییرات خاص
هنگامی که توجه ذینفعان جلب و علاقه به ایجاد تغییر در آنها به وجود آمد ، آنگاه زمان مناسب برای ارائه پیشنهاد برای تغییرات است.
در اغلب موارد بهتر است که برخی از جنبههای منفی طرح پیشنهادی نیز علاوه بر بخشهای سودمند تغییر ذکر شود تا حمایت لازم از طرح پیشنهاد شده در اولویت بالاتر نسبت به طرحهای دیگر قرار گیرد. علاوه بر آن، جنبههای مثبت و منفی طرح موجود با طرحهای جایگزین نیز باید ارائه شود.
این روش که در آن تمام جنبههای پرونده مورد بررسی قرار میگیرد را به عنوان اثر “تلقیح- مایهکوبی” مینامند. زیرا راه را بر اعتراضی که احتمالا و بعدا به وجود میآید خواهد بست.
یک شیوه موثر در ارائه اطلاعات و در حمایت از پیشنهاد B، که به عنوان جایگزین پیشنهاد A در نظر گرفته شده است، استفاده از فرآيند زیر است:
- لیستی کامل از تمام جنبههای مثبت و سودمند پیشنهاد B را ارائه کنید.
- ذکر نکاتی از مشکلات و خطاهای مربوط به پیشنهاد B را ارائه کنید.
- لیست جامعی از کمبودها و نقاط ضعف مربوط به پیشنهاد A را توصیف کنید.
- مهمترین ویژگیهای مثبت مربوط پیشنهاد A را ارائه کنید.
پس از آن مدیر یا مشاور باید نتیجهگیری کند که چرا باید پیشنهاد B – با لیست مزایایی که برای آن ذکر شد – انتخاب گردد.
ترکیب شخصیت مخاطبان
نظارت و کنترل افراد حتی در گروههای بسیار کوچک معمولاٌ کار سختی است. البته گاهی اوقات فرصت استفاده از اعضای گروه به عنوان بخشی از روند تغییر وجود دارد. افرادی که دارای ضریب هوشی بالا، اعتماد به نفس و خودباوری هستند امکان نفوذ به دیگران را دارند .
به این ترتیب، بنظر میرسد افراد فوق بجای اطلاعات مضر و بدبینانه یا منفی بیشتر تحت تاثیر قرار اطلاعات مثبت و خوش بینانه قرار میگیرند. مشاور باید (با استفاده از افراد خود باور و با استفاده از ترسیم نتایج خوش بینانه) از روند تغییرات در سازمانها پشتیبانی نماید. پس از آن، این افراد خودباور میتوانند از پیشنهادات مشاور به سازمان پشتیبانی به عمل آورند.
شبکه ارتباطی غیر رسمی
بنظر میرسد وقتی نمیتوان از طریق کانالهای رسمی و در غیاب وجود شبکههای اطلاعاتی تغییرات را انجام داد، ارتباطات غیر رسمی، موضوعی بسیار مهم برای ایجاد تغییرات سریع و موثر در نگرش و رفتارهای مربوط به مخاطبان تغییر باشد. شایعات، در غیاب اطلاع رسانی شفاف بوجود آمده و رشد میکنند. و این خود باعث رشد کانالهای غیر رسمی اطلاع رسانی میشود. البته میتوان از این کانالهای غیر رسمی استفادههای مثبتی نیز کرد.
گاه و بیگاه، کانالهای رسمی و غیر رسمی باید با یکدیگر ترکیب شوند.
رسیدگی به اعتراضات مربوط به یک تغییر
یک مهارت اساسی برای مدیریت تغییرات مربوط به توانایی مدیریت اعتراضات مرتبط با تغییر است. ذکر این نکته ضروری است که مخالفین برنامههای تغییر معمولاٌ “تیز کنندههای چاقوی تغییرات” و همچنین تسهیلگران مربوط به مشاوره مدیریت میباشد.
برخی از افراد مخالف که سؤالات خاص و دقیق مربوط به روند تغییر میپرسند در واقع کمککنندگان به طرح هستند، زیرا میخواهند متقاعد شوند که پیشنهاد تغییرات کاملاٌ حساب شده است.
تسهیل گران، کسانی هستند که موضوع را بررسی کرده و گسترش میدهند. و متقاعد کردن آنها اغلب دشوار است، زیرا در بیشتر مواقع اعتراضات آنها نسبت به محتوای تغییر است. اعتراض و مقاومت در برابر تغییرات میتواند به روشهای مختلف بیان شود مانند:
- پیامهای غیر کلامی مانند حرکات و علامتهای صورت
- و یا تلاشهای مکرر برای جلوگیری از بحث در مورد موضوع با مدیر یا مشاور.
به طور کلی، هر زمان که یک مدیر یا یک مشاور متوجه شود که مردم در برابر تغییر پیشنهادی مقاومت نشان میدهند و یا اعتراض دارند، باید نسبت به اعتراض آنها پاسخگو بوده و به آنها در زمینه رفع ابهام کمک کند.
به هر حال باید تمامی اعتراضات مورد تحلیل و واکاوی قرار گیرند، زیرا ممکن است به نقاط ضعف طرح اشاره کنند. همچنین اعتراض نشان میدهد که که اطلاعات کافی برای ذینفعان در اختیار آنها قرار داده نشده است.
به منظور بررسی بهتر اعتراضات آنها را به صورت کتبی دریافت نموده و پس از تحلیل، آنها را به قطعات کوچکتر بشکنید. تا موضوع قابل پاسخگویی و حل باشد. سپس از بخشهایی از ایرادات شروع کنید که احتمال توافق کردن و حل کردن آنها بیشتر از بقیه بخشها است.
قبل از بررسی ایرادات بهتر است در یک فضای کاملاٌ واقعی با معترضان به گفتگو پرداخته و منظور اصلی آنها را درک نمایید زیرا در بسیاری از مواقع اعتراضات با کلمات و جملات غیر واقعی و بیشتر از حد واقعی توصیف میشوند.
مدیریت تضاد منافع
در مواقعی که اعتراض و ایرادات به یک تغییر منجر به تضاد منافع بین افراد میشود باید به دنبال راه حلهای خاص برای حل مشکلات و مدیریت تضاد منافع بود.
در برخی مواقع ممکن است یک گروه از افراد فعالیتهای خود را بخاطر فعالیتهای گروه دیگر متوقف و یا رها کنند. اگر یک گروه احساس تهدید کنند ممکن است به منظور محافظت از خود دست به اقدامات منسجمتری بزند. و لذا تحت رهبری یک فرد خاص ممکن است به اعتباری بیشتری نیز دست یابند. همین اقدمات ممکن است منجر به ایجاد خصومت در گروههای دیگر شود. خصوصاٌ اگر شرایط برد- باخت به وجود بیاید، به عبارت دیگر اگر یک گروه احساس کند که بازنده میشود عکسالعملها بسیار شدیدتر شده و لذا مدیریت ارتباطات سختتر خواهد شد.
طبیعی است در این شرایط مقوله تغییر دچار مشکل خواهد شد زیرا هر يک از گروهها تنها زوایای مثبت طرح خود ارائه کرده و طبیعتاٌ نقاط صعف مربوط طرحها اصلاٌ مورد بررسی قرار نخواهد گرفت. استراتژیهای اساسی برای کاهش اختلافات بین گروهی در ادامه ذکر شده است.
چگونگی مدیریت تضاد منافع
در برنامه ریزی و اجرای تغییرات، اختلاف بین افراد یا گروهها ممکن است به دلایل زیر ایجاد شوند:
- ارتباطات ضعیف
- اختلاف نظر در مورد اهداف تغییر و نتایج مورد نظر
- اختلاف نظر در روش های انجام تغییر
- اختلاف نظر در سرعت انجام تغییرات
- مقاومت در برابر تغییر
- ترس از دست دادن قدرت و نفوذ
- رقابت بر سر منابع
- عدم رعایت تعهدات
- امتناع از همکاری
- شخصیت و همچنین تعارضات فرهنگی
- عملکرد ضعیف و ناکارآمدی
استراتژیهای اصلی حل و فصل مناقشات بین افراد به وسیله گوردون لیپییت تهیه شده به شرح ذیل است:
- استراتژی خروج: عقب نشینی از وضعیت واقعی یا بالقوه درگیری، استفاده از این روش ممکن است مساله را به تعویق بیندازد اما آن را حل نمیکند. و تنها به عنوان یک ابزار موقت میتواند بکار گرفته شود.
- هموار سازی: تاکید بر نقاط مشترک و پرهیز از نقاط اختلاف بر انگیز، استفاده از این روش ممکن است تغییر را به طور کامل اجرایی نکند اما باعث میشود بخشهایی از تغییر انجامپذیر گردد.
- سازش: جستجو برای راهحلهایی که رضایت طرف مخالف را نیز به دست آورد. استفاده از این استراتژی به کاهش درگیریها کمک میکند اما عملکرد انجام تغییر را پایین می آورد.
- اجبار: اعمال نظر یک نفر و ایجاد وضعیت بازی برنده – بازنده : استفاده از روش مجبور کردن طرف مقابل به انجام تغییرات ممکن است به خشم شدید طرف مقابل منجر شود. لذا تنها زمانی باید از این روش استفاده شود که رسیدن به یک توافق احتمالی اصلاٌ امکان ندارد.
- مواجهه: برخورد مستقیم همراه با اختلاف نظر، معمولاٌ طرفین به علت عدم همکاری آسیب خواهند دید.
به عنوان یک اصل، توصیه میشود که ابتدا منافع شخصی را از کنار بگذارید تا برای طرف مقابل اطمینان حاصل شود که اختلاف نظرها در در خصوص موضوع است نه نسبت به منافع و لذا باعث میشود تا اختلافات تنها بر روی موضوعات اصلی متمرکز باشد و نه بر موضوعات فرعی.
استفاده از روش مواجهه با رویکرد حل مساله میتواند بسیار اثربخش باشد. بررسی بهترین روشها و انتخاب بهترین روشهای جایگزین، البته در این روش با توجه به اینکه در نهایت یکی برنده خواهد شد همواره آتش اختلافات را شعلهور خواهد کرد.
راهکار دیگر برای حل مناقشات، انتقال اختلافات به خارج از گروههای کاری است.بنابراین باید یک هدف و یا دشمن مشترک را شناسایی نموده و برای رسیدن به آن هدف و یا شکست دشمن خارجی متحد شوید،
راهکار دیگر ایجاد یک سیستم تشویق برای مدیریت تغییرات است که ارتباطات موثر بین ذینفعان را تقویت نماید، گروهها باید در فعالیتهای متعددی شرکت کنند که موجب افزایش همدلی و درک متقابل بین آنها گردد.
ساختارهای لازم برای کمک به اعمال تغییرات
از آنجا که مدیران مسوولیت اصلی مدیریت تغییر در سازمان یا واحد خود را برعهده دارند. لذا ممکن است آنها تصمیم بگیرند شخصاٌ مسوولیت تغییر در سازمان را بر عهده بگیرند. اما به هر ترتیب مشارکت مستقیم همکاران نیاز است. در بسیاری از موارد، هیچ تدابیر و ساختار خاصی برای انجام تغییرات ایجاد نشده است و مدیر و کارکنان تغییرات را همزمان با انجام سایر وظایف روزمره خود انجام میدهند.
با وجود این، در برنامه عملیاتی سازمانها، استفاده از ساختارها، قوانین و فرآیندهای جدید برای انجام تغییرات به یکی از دلایل زیر- ممکن است- موردنیاز باشد:
- ساختار سازمانی ممکن است به طور کامل در جهت انجام فعالیتهای جاری متمرکز بوده و افراد به دلایل فنی و یا حجم کار بالا نمیتوانند وظایف جدیدی در حوزه اجاری تغییرات بر عهده بگیرند.
- انعطافناپذیری : محافظهکاری و مقاومت در برابر تغییر ممکن است ریشه در ساختارهای موجود داشته باشد و لذا انتظار میرود که ساختار موجود، انجام هر گونه تغییر اساسی را غیر ممکن نماید.
- در موارد خاص، بهتر است تغییرات را به صورت مرحلهای به اجرا درآورد.و یا اینکه قبل از اجرای کامل، آنرا به صورت محدود و طی یک طرح آزمایشی به اجرا درآورد.
- در بسیاری از موارد باید به دنبال یک فرمول آسان برای اجرای تغییرات بود که بتوان افراد و گروههای دیگر را نیز در فرآیند انجام تغییر مشارکت داد. واضح است که تصمیم به ایجاد تغییرات، اعتراضات و خطراتی به همراه دارد، همچنین راهحلهای مختلفی دارد، و باید برای راهحل انتخاب شده حمایتهای اکثریت را کسب کرد.
طیف گستردهای از تدابیر و فرآيند ساختارها برای مدیریت تغییر افراد، گروه ها و سازمانها وجود دارد. این بخش برخی از روشها و تکنیکهای معمول را که میتواند برای مقاصد مختلف و در مراحل مختلف روند تغییرات مورد استفاده قرار گیرد، بررسی خواهد شد.
بسیاری از تکنیکهای کمک به تغییرات از علم، و تمرکز بر تغییر در نگرشها، ارزشها، و فرد یا گروه مشتق شده است. . با این حال، در دهههای اخیر شاهد یک تغییر در تکنولوژی تغییرات برنامهریزی شدهایم. که بر مبنای تیمسازی، روابط بینگروهی است، بوجود آمده است.
تجربه شرکتهایی که با موفقیت برنامههای تغییر را به اجرا درآوردهاند نشان میدهد که ترکیب تکنیکهای نرم همزمان با استفاده از روشهای سخت برای ایجاد تغییرات مطلوبیت بیشتری دارد لذا در ادامه به توصیف برخی از تکنیکهای نرم و تکنیکهای سخت پرداخته شده است :
- تکنیکهای نرم : اساسا مبتنی بر رویکرد علمی رفتاری است و با هدف بهبود نگرش مردم به تغییر و جذب مشارکت فعال آنها است.
- تکنیکهای سخت : با هدف اطمینان از شناسایی موثر مشکلات ، ارزیابی نیازها، توالی، هماهنگی، تخصیص منابع، کنترل کیفیت، پیگیری بنا شده است
رویکرد، روشها و تکنیکهای فعلی برای کمک به تغییر سازمانی مورد استفاده قرار میگیرند بسیار زیاد بوده و بسیاری از مشاوران دارای روشها و بستههای سفارشی از مدیریت تغییرات و روشهای بهبود عملکرد هستند.
برخی از این روشها در ادبیات عمومی مدیریت تغییر توصیف نشدهاند و تنها به مشتریان به عنوان تکنیکهای اختصاصی ارائهمیگردند. به عبارت دیگر، تکنیک مورد نظر همان تکنیک رایج است اما تحت نام دیگری مورد استفاده قرار میگیرد.
اگر یک مشاور استفاده از یک تکنیک خاص و بسیار شناخته شده را توصیه کند، ممکن است مشتری بخواهد از خصوصیات تکنیک پیشنهادی آگاهی یافته و آن را با دیگر تکنیکهای عمومی شناخته شده مقایسه نماید لذا بهتر است، مشاور ابتکارعمل را در دست گرفته و در هنگام پیشنهاد روش، توضیحات موردنیاز را به مشتری ارائه دهد. این مقاله تنها به بررسی کوتاه و برخی تکنیکهای معروف و نسبتآ شناخته شده پرداخته و لذا برای مطالعه دقیقتر روشها و متدها باید به منابع دیگری که در زمینه مدیریت تغییرات وجود دارد مراجعه نمود، از جمله سرفصلهای مربوط به مدیریت پروژه، توسعه سازمانی، مشاوره فرآیند، یا رفتار سازمانی و روانشناسی.
تمهیدات ساختاری
تمهیدات ساختاری خاصی برای یک ایجاد محیط مناسب تغییرات مورد موردنیاز است. که مهمترین آنها به شرح ذیل است:
پروژه های خاص و وظایف
یک روش بسیار معمول است که به فردی (افرادی) که در داخل واحدها و ساختارهای موجود یک وظیفه اضافی اما موقتی برای انجام تغییرات منتسب میگردد. اگر منابع موجود در ساختار فعلی کافی نباشد، ممکن است منابع اضافی برای این منظور تخصیص داده شود.
ممکن است به منظور تخصیص منابع اضافی نیاز به اختیارات اضافی باشد که فراتر حدود اختیارات فعلی فرد مورد نظر است. لذا ممکن است در برخی موارد مدیر پروژه تغییر و یا هماهنگکننده در نقش یک مدیر انجام وظیفه نماید.
گروههای موقت
انتخاب اعضای یک گروه موقت ( جهت انجام تغییرات) گامی بسیار مهم است. آنها باید افرادی باشند که میتوانند و میخواهند در مورد تغییرات کاری انجام دهند. به عبارت دیگر باید بروی تغییر تمرکز داشته باشند. غالباٌ آنها از واحدهای سازمانی مرتبط با تغییر انتخاب میشوند، به ویژه اگر تغییر مورد نیاز بروی چندین واحد متاثر باشد افراد تشکیلدهنده گروه از واحدهای مختلفی خواهند بود.
تعداد افراد گروه نباید بیش از حد زیاد باشد و اعضای آن باید وقت کافی برای شرکت در کارهای گروهی را داشته باشند. اگر از نیروهای عملیاتی – که معمولاٌ افرادی پرمشغله هستند و کارهای روزمره زیادی دارند – در این تیم استفاده شود اغلب شکست میخورند. زیرا این افراد اولویت را به انجام کارهای روزمره خود میدهند.
علاوه بر آن، اگر یک یا چند نفر از این گروه سعی کنند تا از اختیارات جهت تحمیل نظرات خود استفاده کنند ، امکان شکست تغییر بسیار محتمل خواهد بود.
به لطف تکنولوژیهای مخابراتی مدرن، نیروهای عملیاتی و دیگر گروههای موقت نیز می توانند به طور موثر در سازمانهای پراکنده جغرافیایی و چند ملیتی با هم کار کنند و دیگر نیاز به مسافرت پرهزینه و خستهکننده نیست زیرا میتوان با استفاده از ایمیل، تلهکنفرانس و دیگر ارتباطات جلسات فوری برگزار نمود.
این گروه همچنین باید طول عمر مشخصی داشته باشد. به عبارت دیگر با توجه به موقت بودن فعالیتهای مرتبط با تغییر باید حتماٌ زمان اتمام فعالیتهای گروه مشخص شود. مگر اینکه یک تصمیم مدیریتی برای ادامه آن وجود داشته باشد. این گروه ممکن است از یک مدیر( هماهنگ کننده) استفاده کند. که میتواند مشاور و یا کس دیگری باشد که توسط مدیریت تعیین شده است.
این فرد لزوماٌ رئیس گروه نیست، بلکه دبیر کمیته تغییر خواهد بود. مگر اینکه از طرف مدیریت نقش مدیریت و ریاست به وی اعطا گردد.
تا حد ممکن، خروجی مورد انتظار گروه باید مشخص شود. لذا خروجی موردنظر باید رابطه مستقیمی با مشکل داشته باشد و از این حیث باید بتوان عملکرد گروه را سنجید.
تشکیل جلسات و کارگاه
جلسات برای اهداف بسیاری مورد استفاده قرار میگیرند، همچنین میتوان کارگاههایی را طراحی نمود تا تغییرات را مدیریت کرد. تمرکز این جلسات، باید در خصوص حمایت از تغییرات بوده و باید کمک نمایند تا مشکلات احتمالی افراد به صورت رودررو حل و فصل گردد. جلسات از لحاظ شکلی باید با فرهنگ سازمان سازگاری داشته باشد. در مواقعی که مدیریت استبدادی در انجام تغییرات حکم فرماست. کارکنان میدانند که به احتمال زیاد دیدگاههای آنها در نظر گرفته نمیشود، لذا تعداد و طول زمان جلسات بسیار کم خواهد بود.
مدیر یا مشاور باید فضا و فرهنگ مناسب را برای تشکیل و اداره جلسات ایجاد نماید. لذا در برخی موارد ممکن است به این معنا باشد که جلسه باید در محیطی بیطرف برگزار شود تا هیچ یک از طرفین مزیت منطقهای نداشته باشد.
نقشی که مشاور در طی جلسه بازی میکند باید در ابتدای جلسه به ظور کامل تشریح شود. این نقش اساسا به عنوان تسهیلکننده و ناظر فرآیند است. در این خصوص مشاور از مزیت فرد خارجی بودن استفاده میکند به این معنی که از افتادن در دام شکایت – در مورد مشکلات فعلی بدون تلاش برای ارائه پیشنهادات عملی- جلوگیری بهعمل آورد.
همچنین امکان برگزاری جلسات بدون مشاور وجود دارد. اما در این حالت بسیار مهم است که نقشهای نسبی و انتظارات همه کسانی که در این مراسم حضور دارند قبل از جلسه مشخص شده باشد.
آزمایشات
معمولاٌ آزمایشات برای تست فرایند تغییر یا مشاهده نتایج آن در مقیاس محدود مورد استفاده قرار میگیرند. به عنوان مثال:
- میتوان تغییرات را در یک یا دو واحد سازمانی و یا در یک زمان کوتاه انجام داد مثلاٌ ساعت کار انعطافپذیر یا یک طرح پاداش جدید می تواند به صورت آزمایشی در بخشهای انتخاب شده مورداستفاده قرار گیرد.
یک طرح آزمایشی واقعی شامل کنترل پیش و پس از آزمون است . در این حالت واحدها یا گروههای مورداستفاده قرار میگیرند که ویژگیهای مشابه با یکدیگر باشد.
دادهها در مورد هر دو گروه جمعآوری میشوند. دادههای جمعآوری شده قبل و بعد از اعمال تغییرات در هر گروه مورد مقایسه قرار خواهد گرفت. با این حال، همانطور که آزمایشهای مشهور هوتورن نشان میدهد، در یک آزمایش میدانی برخی از متغیرهای دیگر بر عملکرد تاثیر میگذارد.
پروژه های آزمایشی
یک پروژه آزمایشی ممکن است به دلایل زیر مورد استفاده قرار گیرد:
- به منظور بررسی اثرات یک طرح در مقیاس محدود: شاید تغییرات قابل توجه و هزینههای تکنولوژیکی، سازمانی و اجتماعی کمی در بر داشته باشد
- آیا طرح موردنظر امکان پذیر است و آیا قبل از اینکه طرح در یک مقیاس بزرگتر تنظیم شود لازم است تا تغییراتی در طرح مورد نظر اعمال شود یا خیر.
- مقدار زیادی اطلاعات واقعی فراهم میگردد بهطوریکه خطرات مربوط به اجرای این پروژهها به حداقل برسد.
در ارائه نتایج مربوط به پروژههای آزمایشی – و به منظور نشان دادن این که تغییر پیشنهادی توجیهپذیر و امکانپذیر است، معمولا اشتباهات رایجی صورت میگیرد. هم مدیران و هم مشاوران علاقهمند هستند تا پروژههای آزمایشی بهانجام برسند. موارد زیر را در خصوص پروژههای آزمایشی باید در نظر گرفت:
- پروژه آزمایشی تحت شرايط عادي اجرا نميشود بلكه تحت شرايط خاص مطلوب است.
- فرض بر آن است که شرایطی مربوط پروژه آزمایشی، همان شرایطی است که پروژه اصلی انجام میشود البته بهشرط آنکه سازمان توان اجرایی برای انجام پروژه بزرگتر را داشته باشد.
به همین دلیل باید ارزیابی یک پروژه آزمایشی به صورت کاملاٌ بیطرفانه انجام شود تا از موفق بودن آن اطمینان حاصل نمود.
واحد سازمانی جدید
ایجاد یک واحد سازمانی جدید ممکن است در شرایطی موردنیاز باشد که مدیر سازمان در نظر دارد تا تغییرات گستردهای در سازمان خود ایجاد کند به عنوان مثال راهاندازی و تولید خط جدیدی از محصولات و خدمات. لذا و به همین منظور تصمیم میگیرد تا از ابتدا منابع و امکانات کافی را در اختیار پروژه تغییر قرار دهد.
به عنوان یک اصل، اگر قصد دارید تغییرات مورد نظر بهخوبی اجرا شود باید واحد سازمانی جدیدی را برای اجرای آنها طراحی نمایید. تاکید میشود که ایجاد یک سازمان جدید برای تغییر ممکن است ابزار قدرتمندی برای کنترل و کاهش مقاومتها باشد.
تکنیک های توسعه سازمان (OD)
در ادامه برخی از انواع تکنیکها و برنامههایی که توسط دانشمندان علوم رفتاری، به منظور ایجاد توسعه سازمان (OD) مورد استفاده قرار میگیرد شرح داده شده است:
این تکنیک بیشتر برای کسانی مورد استفاده قرار میگیرد که ادعا میکنند از توانمندی آنها استفاده بهینه نشده است و یا اصلاٌ استفاده نشده است. تمایل به استفاده از این روش تا حدودی، ریشه در روزهای اول مشاوره دارد.
ایده تیمسازی از دینامیک و ماهیت گروه نشات میگیرد. روش T-Group وحساسیت حرکت، ایده تیمسازی بر اساس این فرض استوار است که عامل اساسی در تغییر فرد و رفتار سازمانی این است که مردم را در قالب گروهها به همکاری با یکدیگر بپردازند.
البته روش فوق مهم است اما تنها روش در این حوزه نیست، لذا استفاده از این روش مانند هر روش دیگری، باید براساس نیاز تشخیصی مدیران باشد. در حالی که تعاریف و اهداف زیادی برای این روش وجود دارد، اما رویکرد اصلی این روش بر نحوه عملکرد تیم متمرکز است.
در بسیاری از سازمانها، رقابت شدیدی بر سر استفاده از منابع – که غالباٌ محدود نیز هستند- وجود دارد. در برخی محدودههای زمانی ممکن است بنظر برسد که سازمان به منابع نامحدود دسترسی پیدا کرده است. اما قطعاٌ این دورههای زمانی بسیار کوتاه است.
شرایط و نفوذ بیرونی است که محدودیتها را تحمیل میکند، نادیده گرفتن رقابتهای داخلی جهت استفاده از منابع محدود صرفاٌ راه را برای ایجاد شکست در سایر بخشهای سازمان باز کرده و در کل سازمان بازی برد-باخت بین واحدها و افراد را بوجود می آورد.
مقوله تقابل به خودی خود منفی است اما نوع برخورد افراد با آن بسیار موثر است. اما با استفاده از یک رویکرد ساخت یافته وصحیح در تشکیل جلسات، میتوان موارد زیر در جلسات مطرح ساخت:
- ایدههای تاریخی و مفهومی در مورد تغییر و سازمانها؛
- تهیه لیستی از مسائل قابل توجه در سازمان یا واحد خود
- طبقهبندی مشکلات ذکر شده به دستههای مختلف
- تدوین برنامههای اقدام برای اصلاح مشکلات
- مقایسه برنامههای اقدام
- برنامهریزی برای اجرا
فرهنگهایی وجود دارد که در آن مقابله با نگاهی منفی ارزیابی میشود. و حتی آنرا بی ادبانه می انگارد. تا یک فرد را مجبور به تصمیمگیری نماید. این بدان معنی نیست که تصمیم گیریها انجام نمیشود بلکه نکته این است که تصمیمگیری از طریق مکانیزم تقابل انجام نمیشود.
هنگامی در یک فرهنگ خاص مقابله کردن کار پسندیده نمیباشد مانند فرهنگکاری موجود در کشور ژاپن و یا مالزی، اگر نیاز به یک تصمیمگیری وجود داشته باشد. مشاور میتواند در نقش یک مداخلهگر اقدام نماید. البته او باید این کار را بسیار محتاطانه انجام دهد.
یک راهحل استفاده از شریک کاری سوم میباشد بدین معنا که گروههایی که سازمان با هم در مواجهه هستند یکدیگر را به صورت رو در رو نمیبینند. در عوض، مشاور متعهد به چیزی است که گاهی اوقات “دیپلماسی شاتل” نامیده میشود. این روش به صورت مناسبی از یک عنصر مداخله گر استفاده میشود.
بازخورد
ارائه و استفاده از دادهها بر عملکرد فردی، گروهی و سازمانی میتواند به ایجاد تغییر در رفتار فردی یا گروهی منجر شود. استفاده از دادهها برای ارائه بازخورد بسیار مهم است. تحقیقات و تجربهها میگویند که بدون بازخورد، اطلاعات در خصوص رفتار و عملکرد افراد معنادار و قابل استناد نیست. بهویژه هنگامی که یک نظرسنجی نگرشی انجام میشود در این حالت مهم است که شرکتکنندگان در این نظرسنجی، تجزیه و تحلیل دادههای ارائه شده را دریافت کنند. روند بازخورد باید با احتیاط انجام شود. زیرا معمولاٌ دادههای خام باعث گمراهی و سردرگمی خواهند شد. علاوه برآن تجزیه و تحلیل ممکن است به برخی افراد آسیب برساند و در چنین شرایطی میتوان نتایج را پیشبینی کرد. به طور مشخص، این افراد تلاش خواهند کرد که هر حرکتی را به سوی تغییر بکشند.
در یک رویکرد مثبت، بازخورد میتواند کاملاٌ مفید واقع شود زیرا در حالت عادی بسیاری از افراد به دادههای کافی که امکان ارزیابی عملکرد خود به صورت تکی و یا تمامی سازمان را به آنها بدهد دسترسی ندارند.
مربیگری و مشاوره
یکی از انواع مداخلات معمول برای کمک به تغییر، مربیگری و مشاوره است. این مداخلات غالباٌ در فرآيند مشاوره – و زمانیکه فرد به دنبال بهبود عملکرد یا بهبود روابط بین خود و دیگران است- مورد استفاده قرار میگیرند.
روش اصلی در این فرآيند این است که مشاور برای مشاهده و بررسی عملکرد، به اظهارت فرد گوش فرا میدهد و سپس به ارائه بازخورد در خصوص موارد ذیل میپردازد:
- مشکلات یا الگوهای رفتاری که مانع از کارآیی فرد میشود میپردازد.
- همچنین مشاور به ارائه بازخورد از وضعیت مهارتهای تغییر در فرد موردنظر میپردازد.
- کمک به فرد برای به دست آوردن اعتماد به نفس،
بهدست آوردن دانش و مهارتهای جدید و تغییر رفتار که در هر تغییری در شغل و یا سازمان موردنیاز است.
آموزش و پرورش افراد
آموزش و توسعه مدیران و کارکنان میتواند یک روش قدرتمند برای ایجاد تغییرات باشد.
- برگزاری کارگاهای مدیریتی در داخل و یا خارج از شرکت میتواند مورد استفاده قرار گیرد تا به مدیران و کارکنان در خصوص موارد ذیل کمک کند :
- نیاز به تغییرات در روندها و فرصتهای محیطی
- وجود گزینههای مختلف موجود برای سازمان
تجربه نشان داده است که مدیران میتوانند تجربیات زیادی از این کارگاهها کسب کنند زیرا مدیران دیگر در خصوص تجربیات و درس آموختههای خود در این کارگاهها سخن خواهند گفت.
- آموزش میتواند به افراد کمک کند تا مهارتها و تواناییهای خود را در خصوص موارد زیر توسعه دهند.
- تکنیکهای تشخیصی و حل مسئله
- برنامهریزی
- مدیریت پروژه و تکنیکهای ارزیابی
- ارتباطات و مهارتهای کار گروهی
- آموزشهای سفارشی و گام به گام میتواند فرایند تغییر را با ارائه اطلاعات فنی و مهارتهای گمشده برای افراد تسهیل کرده و باعث شود تا توانمندیها و اعتماد به نفس آنها بیشتر شود.
- آموزش عوامل “درونی”، باعث افزایش استعدادیابی افراد شده و مدیریت سازمان میتواند در برنامهریزی و کمک به برنامههای تغییر سازمانی بر این استعداد تکیه نماید.
آموزش به عنوان یکی از پشتیبانان اصلی تغییر سازمانی میتواند توسط مربیان حرفهای، توسط مشاوران مدیریت و OD و یا توسط مدیرانی که مسئول برنامههای تغییر خاص هستند اجرا گردد. شرکتکنندگان در دورهها میتوانند با حالت مشارکتی بخشی از راه حلهای تغییر در سازمان را ایجاد کنند. آموزش میتواند به صورت رسمی و یا غیر رسمی برگزار شود. هدف اصلی از دورههای آموزشی تسهیل یادگیری مفاهیم و مهارتهایی است که برای ایجاد یک برنامه مدیریت تغییر ضروری و مورد نیاز هستند.
با توجه به تغییرات سریع فنی و اجتماعی، آموزش و یادگیری بیش از سایر تکنیکهای مرتبط با تغییر مفید است. در سازمانهایی که از آموزش و یادگیری استفاده نمیشود معمولاٌ پیگیری فرآيندها و روندهای کلی تغییر محیط کسب و کار به سختی انجام میشود.
یادگیری عملی
یادگیری عملی، که بر مبنای پیشنهاد Reg Regans پیشنهاد شده است، بر این فرض استوار است که مدیران با حل مسائل واقعی، بسیار بهتر آموزش یافته و امکان بهرهگیری از دانش را در سازمان خود دارند. علاوه بر آن مدیران میتوانند تجربیات مرتبط خود را با مدیران دیگر به اشتراک گذارند.
مشکلات حل شده باید برای آن سازمان مهم و معنی دار بوده و حتماٌ شامل جنبههای فنی و انسانی باشد. منظور از حل شدن مشکلات این است که تاکید بر پیادهسازی فعالیت است نه صرفاٌ مباحث تئوری،( در واقع سختترین و مهمترین بخش از فرآيند مدیریت تغییر). به اشتراکگذاری تجربیات با مدیران دیگری است که بخشی از برنامه یادگیری عملی میباشد.
در صورت لزوم، شرکتکنندگان کمک فنی دریافت کرده و اطلاعات ناقص خود را تکمیل نموده و یا با توصیههای متخصصین – در خصوص رویکرد بکار گرفته شده است – مشورت خواهند کرد. هدف نهایی انجام تغییرات در مهارتها و نگرشهای فردی و در شیوههای سازمانی و عملکرد آنها است.
یادگیری سازمانی( سازمان یادگیرنده)
مفهوم “سازمان یادگیرنده” با هدف پیوند دادن و ادغام آموزش و یادگیری با فرآيندهای تغییر ابداع شده است که میتواند اثرات بسیار مهمی بر روی عملکرد و همچنین اجرای استراتژیهای سازمان داشته باشد.
در مفهوم سازمان یادگیرنده، تاکید بر ایجاد شرایط مطلوب و انگیزه برای یادگیری مستمر فردی و نوآوری در آموزش و توسعه فردی است. به منظور تبدیل مهارتهای یادگیری فردی به “یادگیری سازمانی” تکنیکها و روشهای مختلف برای به اشتراکگذاری و انتشار نتایج در یادگیری فردی استفاده میشود که برخی از آنها عبارتند از :
- یادگیری از طریق تیم
- افزایش مسوولیتهای مدیریتی مرتبط با آموزش و یادگیری
- ترکیب فرآيندهای یادگیری فردی با فرآيندهای تغییر سازمانی
استفاده از یادگیری برای دستیابی به یک مزیت رقابتی
عیب یابی سازمان و تکنیکهای حل مساله
در این بخش طیف گستردهای از تکنیکهایی وجود دارد که تحتنامهای مختلف شناخته میشوند مهمترین مزیت تکنیکهای مذکور این است که به مدیران و مشاوران کمک میکنند تا:
- رویکرد سیستماتیک و روشمندانه را نسبت به حل مسائل در پیش گیرند.
- از در نظر گرفتن تمامی عوامل مهم در مساله مطمئن شوند.
- روابط یا مراحل کاری نادیده گرفته نشود و معلولها به جای دلایل شناسایی نشوند.
در یک پروژه مشاوره، مرحله تشخیصی و مرحله برنامهریزی میتواند به عنوان ابزار برای ایجاد آگاهی مردم از نیاز به تغییرات و کمک به آنها شناسایی و تجزیه و تحلیل مشکلات و فرصتها باشد.
برنامههای تغییر مبتنی بر فعالیت تبلیغی (برگزاری کمپین تغییر)
کمپین تغییر، یک برنامه عملگرا و یک تلاش بزرگ سازمان یافته و برنامهریزی شده است که در طول یک دوره مشخص از زمان برای مقابله با یک مشکل عملی قابل توجه در سازمان انجام میشود. بسیج تیمهای نسبتا بزرگ اغلب نیاز به منابع قابل توجهی دارد. بنابراین این روش از مداخله باید به اندازه کافی طول بکشد تا نتایج به دست آمده به طور کامل قابل لمس باشد.
بازخورد در مورد نتایج به دست آمده باید با توجه به حفظ علاقه به برنامه و تنظیم رویکرد مناسب ارائه گردد همچنين اطلاعات، مهارتها، تجهيزات و مواد موردنیاز در صورت لزوم بايد در دسترس باشند. نمونههایی از مشکلاتی که با استفاده از روش کمپین باید حل شود به شرح ذیل است:
- عملکرد کل کسب و کار
- استراتژی شرکت
- بهرهوری کار
- کیفیت محصول و خدمات
- مصرف انرژی
- زباله
- پیشگیری و مدیریت حوادث
به عنوان یک اصل کلی، اجرا و کار بروی چنین برنامههایی همواره پر ریسک بوده و لذا مدیریت و دستیابی به اهداف فوق مشکل و زمانبر است.
انتخاب از میان تکنیکهای مداخله
به ندرت یک روش یا رویکرد خاص در تمام مراحل تغییر مناسب خواهد بود لذا در بسیاری از موارد، مدیران و مشاوران باید از انواع مختلفی از روشهای مداخله (به طور همزمان یا پیوسته) در یک فرآيند تغییر استفاده کنند. یک مشاور شایسته باید در انتخاب نوع مداخله و تکنیکهای کمک به تغییر، انعطاف باشد. مشاور باید چندین روش مداخله را ترکیب کرده و در زمانهایی که احساس شود، روش انتخاب شده به اندازه کافی موثر و کارا نیست سریعاٌ تاکتیک و روش دیگری را بکار گیرد.
در بعضی موارد، حتی ممکن است تغییر روشها در حین اجرای فرآيند، موثرتر از انتخاب روش در مراحل اولیه فرایند باشند. به عبارت دیگر، در برخی شرایط بهتر است فرآيند تغییر آغاز شود سپس روش مداخله انتخاب شود زیرا انتخاب روش غلط در ابتدای فرآیند تغییر، می تواند موجب خنثی شدن و از دست دادن هدف شود.
لذا اگر به طور مداوم از یک روش خاص استفاده شود ممکن است فرآيند تغییر آسیب دیده و یا کارایی خود را پس از مدتی از دست بدهد، لذا باید همواره آماده تغییر تکنیکها بود تا از گرفتار شدن در این دام اجتناب نمود.
دو معیار مهم برای انتخاب یکی روش مداخله یا تنظیم ساختار اجرایی برای تغییر وجود دارد که عبارتند از:
- روش مداخله باید با فرهنگ سازمانی سازگار باشد، زیرا در غیر این صورت باید انرژی زیادی برای توجیه روش انتخاب شده برای کارکنان صرف نمود و همچنین باید در خصوص چگونگی استفاده از روش مورد نیز توضیح داد. علاوه بر آن ممکن است نیاز باشد تا این روش با سازمان سفارشیسازی نمود.
- مشاور و مدیران مسئول پروژه تغییر، باید این تکنیک مداخله را بهخوبی شناخته و با آن راحت باشند تا بتوانند به طور موثر از آن بهره ببرند .
دانش و مهارت در انتخاب رویکردهای مناسب و استفاده از آن در شرایط واقعی است که يک مشاور را از يک نظریه پرداز متمایز میکند. زیرا تمامی این تکنیکها ممکن است بخشی از يک مطالعه و يا یافتههای یک تحقیق دانشگاهی باشند، اما، بالاتر از همه این روشها، همان روشهایی است که بر مبنای تجربه عملی مشاور یا مدیر بدست آمده و در محیط واقعی آزمایش شدهاند.